طار می آید
قطار می رود
خیره به ساعت کهنه ای که سال هاست
عقربه اش روی ساعت رفتنت جا مانده
و بوی دودی که لا به لای صفحه ی خاطراتت ثبت شده
می آیم
می روم
قطارها پشت هم می گذرند و عابرها
در انتظار دیدن کسی
چشم دوخته ام به عقربه ی جامانده در زمان
نمی آیی
نمی روی
و زمان بیماری لاعلاجیست که سال هاست
در من جریان دارد.
تدریس خصوصی زبان انگلیسی مخصوص دختر خانمها
فرزندت بدغذا ست و کمبود وزن و قد داره؟